کد مطلب:301518 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

حدیث ساختگی دیگر


در برخی روایات وارد شده كه بین حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام اختلافی روی داد و حضرت رسول آن دو را با یكدیگر آشتی داد، چنانكه شیخ صدوق اعلی الله مقامه در كتاب «العلل» در باب 125 باب علت آنكه حضر صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمومنین علیه السلام را به كنیه ابوتراب خواند آورده است و گوید: (با حذف سند) از ابوهریره روایت شده كه روزی حضرت رسول نماز صبح را با ما خواند و بعد با چهره ای غمگین از جا حركت كرد و ما نیز در خدمت آن حرت به راه افتادیم تا به منزل حضرت فاطمه علیهاالسلام رسیدیم حضرت مشاهده فرمود كه علی علیه السلام بر در خانه روی خاك خوابیده حضرت خاكها و گرد و غبار را از پشت علی پاك كرده و فرمود برخیز، پدرم و مادرم فدای تو باد ای ابوتراب، بعد دست او را گرفته و به منزل فاطمه وارد شدند، كمی درنگ كردیم صدای خنده بلندی را شنیدیم، رسول خدا با چهره ای بشاش و تابان از منزل خارج شد، عرض كردیم یا رسول الله شما با چهره ای گرفته وارد شدید و به عكس آن خارج گشتید؟ فرمود: چگونه خوشحال نباشم و حال آنكه بین دو نفر را كه محبوبترین مردم روی زمین نزد من و اهل آسمانند صلح و آشتی بر قرار كردم.

و به استادش از حبیب بن ابی ثابت گوید: بین حضرت علی و فاطمه علیهاالسلام كدورتی پیش آمده بود، رسول خدا وارد شد و بعد بیرون آمد، به آن حضرت گفتند شد: یا رسول الله شما وارد شدید، با حالت اندوه و خارج شدید با چهره بشاش و شادان؟ فرمود: چه چیزی می تواند مرا از شادی باز دارد در حالیكه بین دو نفری كه محبوبترین افراد روی زمین نزدمنند


صلح و آشتی دادم

شیخ صدوق رحمه الله می گوید: این روایت نزد من مورد قبول نیست و به عقیده من علت این نامگذاری این داستان نمی تواند باشد، زیرا بین علی و فاطمه هیچگاه سخنی و بحثی پیش نمی آمد كه محتاج صلح دادن رسول خدا باشد زیرا آن حضرت سرور وصیین بود و همسرش فاطمه علیهاالسلام بانوی زنان جهانیان و هر دو در حسن خلق به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اقتداء می كردند، ولی من در علت این نامگذاری به روایتی اعتماد می كنم كه... از عبایه بن ربعی روایت شده است كه گوید به عبدالله بن عباس گفتم: به چه مناسبت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی را به ابوتراب مكنی ساخت؟ فرمود: بخاطر آنكه او صاحب زمین است و بعد از آن حضرت حجت خدا بر اهل زمین است و بقاء زمین به وجود او است و آرامش و سكون زمین وابستگی به او دارد و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه می فرمود: روز قیامت كه فرارسد و كافر ببیند كه خداوند متعال چه ارزش و مقامی را برای شیعیان امیرالمومنین قائل است، و چه قدر ثواب و منزلت به آنان می دهد می گوید: «یا لیتنی كنت ترابا» یعنی ای كاش من از شیعیان علی می بودم و اینست مقصود از فرمایش خداوند متعال كه فرمود: «و یقول الكافر یا لیتنی كنت ترابا» [1] .

در خاتمه این فصل حدیثی را می آوریم كه به وضوح بر فساد و بطلان حدیث مسور بن مخرمه دلالت دارد و آن حدیث عبارت است از آن چه كه در كتاب ارزشمند «المراجعان» تالیف علامه محقق سید شرف الدین رحمه الله آمده است:

وی در مراجعه 36 چنین گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم لشكری را به سوی جنگ اعزام كرد و فرماندهی جنگ را به علی علیه السلام سپرد، حضرت از بین


خوششان نیامد، چهار نفر از آنان تصمیم گرفتند كه بعد از ورود به مدینه از آن حضرت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شكایت كنند، هنگامی كه نزد آن حضرت رسیدند یكی از آنان از جا حركت كرده و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیا نمی بینید كه علی چه كار كرده؟! حضرت از او روی برگردانید، دومی حركت كرد و همچون اولی سخنانی گفت، حضرت از او نیز روی برگردانید، سومی حركت كرد و همان كلمات را تكرار كرد، حضرت از او نیز روی برگردانید، چهارمی حركت كرد و همان سخنان را بازگو كرد، رسول خدا در حالیكه آثار خشم از چهره اش نمایان بود روی به آنان كرده و فرمود: شما از علی چه می خواهید؟ همانا علی از من و من از اویم او بعد از من ولی هر مومن و مومنه ای است.

و همچنین است حدیث بریده، و عبارتش در صفحه 356 از جزء پنجم مسند احمد بدینگونه است:

گوید: رسول خدا دو گروه را به یمن فرستاد بر یكی از آنها علی بن ابیطالب علیه السلام و بر دیگری خالد بن ولید را مامور كرده و فرمود: اگر با یكدیگر برخورد كردید علی امیر همه شما خواهد بود و اگر در دو گروه بودید هر یك از شما امیر لشكر خودش باشد.

راوی گوید: ما به قبیله بنی زبیده از اهالی یمن رسیده و درگیر شدیم مسلمانها بر مشركین پیروز شدند عده ای جنگجویان را كشته و زن و فرزندانشان را به اسارت گرفتیم، علی از بین اسیران زنی را برای خود بگزید، بریده گوید: خالد نامه ای به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد و به من داد تا به حضرت برسانم، هنگامی كه نزد حضرت رسول شرفیاب شده و نامه خالد را به آن حضرت دادم و نامه بر آن حضرت قراء شد، آثار خشم در چهره حضرت نمایان گردید، عرض كردم یا رسول الله، من در جای گاه كسی هست كه در پناه دیگری است مرا به همراه مردی ماموریت دادی و دستور فرمودی از او تبعیت كنم، من به ماموریت خود عمل كردم،


رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «درباره علی سخنی به زشتی نگوئید او از من است و من از اویم و او بعد از من ولی شما است.»

طبرانی همی حدیث را به طور مفصل نقل كرده و ضمن روایاتی كه آورده این عبارت نیز آمده است:

هنگامی كه بریده از یمن برگشت و وارد مسجد شد دید عده ای بر در خانه حضرت رسول اجتماع كرده اند، آنان به احترام او از جای حركت كرده و به وی سلام داده و پرسیدند چه خبر داری؟ گفت خبر خوب، خداوند مسلمانها را پیروز كرد. گفتند: تو برای چه كار آمده ای؟ گفت: به خاطر كنیزی كه علی بابت خمس گرفت، آمده ام تا رسول خدا را از این كار با خبر كنم. گفتند: آری، زود خبر بده تا علی از چشم حضرت بیفتد و بی ارزش شود، رسول خدا سخنانان آنان را از پشت در می شنید، با حالت خشم و غضب از خانه بیرون شده و فرمود: چه شده عده ای را كه دارند علی را بی اعتبار می كنند؟ هر كس علی را دشمن بدارد مرا دشمن داشته و هر كس از علی جدا شود از من جدا شده است، همانا علی از من و من از علی هستم،او از طینت من آفریده شده است... ای بریده آیا نمی دانی كه به علی بیش از آن چاریه ای كه گرفته می رسد و همانا او بعد از من ولی شما است؟.

ملاحظه كنید كه چگونه بی دینان و دشمنان امیرالمومنین علیه السلام می خواستند بین آن حضرت و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تفرقه و جدائی بیاندازند و گرفتن آن كنیز را بهانه و دستاویی برای دور ساختن آن حضرت از چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار داده بودند و می پنداشتند كه پیامبر گرامی به خاطر دخترش حضرت فاطمه علیهاالسلام از این عمل علی ناراضی است و علی رغم این مطلب هنگامی كه حضرت سخنان آنان را شنید غیرت و تعصب نسبت به دختر خود به خرج نداده بلكه بر سخن چینان و بدخواهان علی غضبناك شد، و از همین حدیث فساد و بطان مطلبی كه در حدیث


مسور بن مخرمه و امثال آن آمده آشكار می شود.

پوشیده نماند كه حدیث مسور بن مخرمه و زهری كه در اینجا آورده و كذب و ساختگی بودن آن را ثابت كردیم و دیگر احادیث ساختگی همانند آن مثل حدیث عبدالله بن زبیر كه دشمن سرشناس و مشهور امیرالمومنین بود و از آن حضرت برگشته و به دشمنی پرداخته بود، بر طبق آن چه كه در جلد چهارم نهج البلاغه ابن ابی الحدید صفه 79 در موضوع خواستگاری حضرت از دختر ابوجهل آمده بود و در مسند احما ج 4/ 5 نیز ذكر شده و حدیث عبدالله بن ابی ملكیه كه از او و از مسور این افسانه ساختگی را نقل كرده است به اصل حدیث «فاطمه بضعه منی» ضرر نمی زند، زیرا اگر حدیث اصالت نمی داشت آنان نمی توانستند این افسانه دروغین را بر آن جعل كنند، و اصل حدیث در مواضع متعدده ای با اسناد مختلف و عبارات گوناگون آمده است، به همین كتاب ما در فصل «حجاب و عفاف حضرت زهراء» و «منزلت و مقام آن حضرت در نزد پیامبر» و «فضائل مشترك آن حضرت با دیگر افراد اهل البیت» و كتاب «الغدیر» 7/ 232 مراجعه كنید، در آنجا مرحوم علامه ایمنی اعلی الله مقامه برای این حدیث پنجاه و نه مدرك آورده است و اگر توضیح بیشتر در جعلی بودن حدیث مسور بن مخرمه و امثال آن را خواهان بودید به حاشی كتاب «المناقب» ابن مغازلی شافعی 282 و جزء چهارم كتاب «الصحیح من سیره النبی / 52» و «زبده البیان فی سیده النسوان» و «فاطمه الزهراء علیهاالسلام من المهد الی اللحد» مراجعه فرمائید، در این كتاب ها مطالب ارزنده و پژوهشهای مفیده ای در این باره خواهید دید امید، كه از این مراجعه غفلت نكنید.

و نیز پوشیده نماند كه دشمنان برای كاستن از فضائل و ارزشهای والای امیرالمومنین افسانه های دیگری نیز جعل كرده اند كه بر پژوهشگر اندیشمند كه توانای حل و عقد باشد ساختگی بودن آنها پوشیده نخواهد


ماند مانند روایت «ناقه» كه علامه مجلسی در جلد 41/ 44 بحارالانوار از «امالی شیخ صدوق» نقل كرده است و ما لزومی برای نقل و بررسی آن ندیدم و در صورت علاقه به بررسی و تحقیقات آن بزرگوار- در رد و اثبات جعلی بودن این حدیث- مراجعه كنید.



[1] سوره نباً/ 40، و در آن روز كافر مي گويد اي كاش من خاك مي بودم.